اُرسی

  • خانه
  • غزلهایم
  • عکسهایم
  • حال نوشت
  • بیت نوشت
  • مهمانی
  • در کوچه های حومه
Home یک نگاه

یک نگاه

در خیابان ناگهان نگاهت گیر میکند به نگاه کسی. بعد سرت را می اندازی پایین یا سمت دیگری را نگاه میکنی.

در خیابان ناگهان نگاهت گیر میکند به نگاه کسی. بعد سرت را می اندازی پایین یا سمت دیگری را نگاه میکنی. اما همان موقع حسی مثل خوره به جانت می افتد که دوباره نگاهش کنی. پس دوباره نگاه می کنی و می بینی که او هم دوباره نگاهت میکند. فکر میکنی که میشناسیش. یا اینکه قبلا جایی او را دیده ای. انگار او هم همین احساس را دارد. حس میکند که میشناسدت. که انگار قبلا جایی تو را دیده است. پس دوباره با تردید نگاهش میکنی. اگر جراتش را داشته باشی لبخند می زنی و اگر نه می روی و پشت سرت را هم نگاه نمی کنی. اما دلت هنوز گیر نگاهش مانده. دلش هنوز گیر نگاهت مانده و دیگر هر دو رفته اید.

آذر ۱۱, ۱۳۹۴مجید ترکابادی
شال بنفش خواهردو تا صندلی
ممکن است شما این مطالب را بپسندید.
 
آرزوی دانشجو بودن
 
خرده شیشه

پاسخ دهید لغو پاسخ

آذر ۱۱, ۱۳۹۴ از من, حال نوشتحال نوشت, مجید ترکابادی166
نوشته‌های تازه
  • کتاب شعر « از تو چه پنهان » مجید ترکابادی
  • دیگر بگو چگونه بگویم بمان؟ بمان!
  • هوا گرفته و ابری، هوا غم‌انگیز است
  • درازنای شب اندوهان را ازمن بپرس
  • شدت کشش ناحضور
دسته‌ها
  • از من
  • بیت نوشت
  • حال نوشت
  • داستان کوتاه
  • در کوچه های حومه
  • دسته‌بندی نشده
  • دیدنی
  • عکسهایم
  • غزلهایم
  • متنهایم
  • مهمانی
پر بازدیدترین ها
  • گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت گر عقل پشت حرف دل اما نمی...
  • شرابِ تلخ بیاور که وقتِ شیدایی ست! که آنچه در سرِ من نیست، بیم رسوایی ست! چه غم که خلق به حسنِ تو عیب می گیرند؟ همیشه زخمِ زبان خون بهای زیبایی ست اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب که آبشارم و افتادنم تماشایی ست شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من صدای پر زدن مرغ های دریایی ست شراب تلخ بیاور که وقت شید...
  • همه رفتند تو اما سر جایت...
  • آری بخند یکسره با این و آن بخند ای خنده ات تجلی غم بی اما...
  • دلگیر
اُرسی، پنجره ای رنگارنگ رو به شما

گاه نوشته های مجید ترکابادی
تمامی مطالب و عکسها متعلق به نویسنده است.

Instagram
تماس با من: Majid_Torkabadi@yahoo.com

دسته‌ها
عکسهایممتنهایمغزلهایمدر کوچه های حومهاز منمهمانیبیت نوشتحال نوشتداستان کوتاهدیدنیدسته‌بندی نشدهمجموعه ها
ترکابادی 1394; ارسی
Grimag فارسی سازی توسط ابزار وردپرس