اُرسی

  • خانه
  • غزلهایم
  • عکسهایم
  • حال نوشت
  • بیت نوشت
  • مهمانی
  • در کوچه های حومه
Home لگدمال کن

لگدمال کن

لگد مال کن، چوب بزن، ریش ریش کن، دار بزن… صدام در نمیاد جان عزیزت. حسابشو داری چند ساله گره خوردتم؟ فکر نکن بی خبرم از اینکه چندبار از دلت گذشته که این دفعه یه طوری ما رو بندازی دور که دیگه پیدامون نشه، نشده. روزگاره. چشم دیدنمون رو نداری اما گره خوردتم، ریش ریشتم، جور و ناجور وصلتم. حالا به چشمت نمیایم،اما اونقده خاک پاتو میخورم که بشم خاک زیر پات. بعد به چشمت میام. بابا مردم دعا دعا می کنن ما رو قاب کنن آویزون کنن شاه نشین خونه شون حالا داریم زیر پات لگد میخوریم. خاک خور هستیم اما خاک خور شماییم. سر ساله، دار بزن، چوب بزن گرد و غبار بره از تار و پودم. همونم که بودم. قدیمی تر بهتر. حالا به چشمت نمیام بس که زیر پاهات خاک خوردم. یادت رفته منو با چشمات قاب می گرفتی. یکی پیدا بشه خنده ات رو بکنه اخم، اخمت رو بغض، بغضت رو اشک، تازه به چشمت میام. یادت میاد همه چی. حالا سال به سال رد میشی از ما و لگد میکنی و رنگارنگمون به چشمت نمیاد. چشمت به زرق و برق ابریشمی بقیه است. دروغن جان تو. سال که هیچی، سر ماه نشده خار میشن به پات. دلت تنگم میشه. بابا من قاب بودم به دیوار شاه نشین مردم، الان شدم خاک پات. حالا نمی فهمی.

اردیبهشت ۲۶, ۱۳۹۶مجید ترکابادی
روش عاشقانهشدت کشش ناحضور
ممکن است شما این مطالب را بپسندید.
 
صباسیب ۱
 
شهد گل یاس

پاسخ دهید لغو پاسخ

اردیبهشت ۲۶, ۱۳۹۶ حال نوشت, عکسهایم, متنهایمعکس نوشت مجید ترکابادی, مجید ترک آبادی104
نوشته‌های تازه
  • کتاب شعر « از تو چه پنهان » مجید ترکابادی
  • دیگر بگو چگونه بگویم بمان؟ بمان!
  • هوا گرفته و ابری، هوا غم‌انگیز است
  • درازنای شب اندوهان را ازمن بپرس
  • شدت کشش ناحضور
دسته‌ها
  • از من
  • بیت نوشت
  • حال نوشت
  • داستان کوتاه
  • در کوچه های حومه
  • دسته‌بندی نشده
  • دیدنی
  • عکسهایم
  • غزلهایم
  • متنهایم
  • مهمانی
پر بازدیدترین ها
  • گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت گر عقل پشت حرف دل اما نمی...
  • شرابِ تلخ بیاور که وقتِ شیدایی ست! که آنچه در سرِ من نیست، بیم رسوایی ست! چه غم که خلق به حسنِ تو عیب می گیرند؟ همیشه زخمِ زبان خون بهای زیبایی ست اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب که آبشارم و افتادنم تماشایی ست شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من صدای پر زدن مرغ های دریایی ست شراب تلخ بیاور که وقت شید...
  • همه رفتند تو اما سر جایت...
  • آری بخند یکسره با این و آن بخند ای خنده ات تجلی غم بی اما...
  • دلگیر
اُرسی، پنجره ای رنگارنگ رو به شما

گاه نوشته های مجید ترکابادی
تمامی مطالب و عکسها متعلق به نویسنده است.

Instagram
تماس با من: Majid_Torkabadi@yahoo.com

دسته‌ها
عکسهایممتنهایمغزلهایمدر کوچه های حومهاز منمهمانیبیت نوشتحال نوشتداستان کوتاهدیدنیدسته‌بندی نشدهمجموعه ها
ترکابادی 1394; ارسی
Grimag فارسی سازی توسط ابزار وردپرس