اُرسی

  • خانه
  • غزلهایم
  • عکسهایم
  • حال نوشت
  • بیت نوشت
  • مهمانی
  • در کوچه های حومه
Home ای آنکه غم هجر کشیدن نتوانی

ای آنکه غم هجر کشیدن نتوانی

غزل حزین لاهیجی
غزلی زیبا از حزین لاهیجی که مطلعش چند روزیست در سرم چرخ می زند:

 

ای آنکه غم هجر کشیدن نتوانی
ترسم که رخش بینی و دیدن نتوانی

سخت است گرفتاری و آوارگی ای دل
وحشت نگذاری و رمیدن نتوانی

در دام غم ای مرغ پر و بال شکسته
آرام نداری و پریدن نتوانی

بسمل شدی از هجر و به جایی نرسیدی
از ضعف چنانی که طپیدن نتوانی

بی پرده گرفتم ز درت یار درآمد
ای دیده ی حیرت زده دیدن نتوانی

محروم نه‌ای گرچه حزین از می وصلش
لب بر لب جامی و چشیدن نتوانی

 

حزین لاهیجی

 

فروردین ۱۲, ۱۳۹۶مجید ترکابادی
رفتن یعنی فراموشیتصادف عاشقانه
ممکن است شما این مطالب را بپسندید.
 
فرصت به عیب جویی یاران نمی‌دهیم
 
صحبت غنیمت است به هم چون رسیده‌ایم

پاسخ دهید لغو پاسخ

فروردین ۱۲, ۱۳۹۶ بیت نوشتای آنکه غم هجر کشیدن نتوانی, ای آنکه غم هجر کشیدن نتوانی ترسم که رخش بینی و دیدن نتوانی, حزین لاهیجی, غزل حزیم لاهیجی202
نوشته‌های تازه
  • کتاب شعر « از تو چه پنهان » مجید ترکابادی
  • دیگر بگو چگونه بگویم بمان؟ بمان!
  • هوا گرفته و ابری، هوا غم‌انگیز است
  • درازنای شب اندوهان را ازمن بپرس
  • شدت کشش ناحضور
دسته‌ها
  • از من
  • بیت نوشت
  • حال نوشت
  • داستان کوتاه
  • در کوچه های حومه
  • دسته‌بندی نشده
  • دیدنی
  • عکسهایم
  • غزلهایم
  • متنهایم
  • مهمانی
پر بازدیدترین ها
  • گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت گر عقل پشت حرف دل اما نمی...
  • شرابِ تلخ بیاور که وقتِ شیدایی ست! که آنچه در سرِ من نیست، بیم رسوایی ست! چه غم که خلق به حسنِ تو عیب می گیرند؟ همیشه زخمِ زبان خون بهای زیبایی ست اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب که آبشارم و افتادنم تماشایی ست شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من صدای پر زدن مرغ های دریایی ست شراب تلخ بیاور که وقت شید...
  • همه رفتند تو اما سر جایت...
  • آری بخند یکسره با این و آن بخند ای خنده ات تجلی غم بی اما...
  • دلگیر
اُرسی، پنجره ای رنگارنگ رو به شما

گاه نوشته های مجید ترکابادی
تمامی مطالب و عکسها متعلق به نویسنده است.

Instagram
تماس با من: Majid_Torkabadi@yahoo.com

دسته‌ها
عکسهایممتنهایمغزلهایمدر کوچه های حومهاز منمهمانیبیت نوشتحال نوشتداستان کوتاهدیدنیدسته‌بندی نشدهمجموعه ها
ترکابادی 1394; ارسی
Grimag فارسی سازی توسط ابزار وردپرس